صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۳

۱

رو ترش ار کنی همی محتملم عتاب را

ور همه تلخ تر دهی منتظرم جواب را

۲

با لب نوش پرورت نیست کبابم آرزو

هست تفاوت این قدر مست تو و شراب را

۳

ز آن گل رخ به غنچگان پاک کنی عرق مکن

بوی فزون کند همی تابش خور گلاب را

۴

سیل سرشک چشم من بسته شود به آستین

گر همی از گریستن منع توان سحاب را

۵

داد به باد نیستی هجر تو خاک هستیم

زانکه در آتش است جان ماهی دور از آب را

۶

مهر رخت به یک نظر پیر جوان کند ز سر

دور قمر به عکس اگر شیب کند شباب را

۷

درد فراق و صبر من می نکند برابری

صعوه ناتوان کجا پنجه زند عقاب را

۸

خسرو حسن خویش گو از دل ما سکون مجو

شه ز خراج بگذرد مملکت خراب را

۹

نیست صفایی ار ترا جای به صدر بزم او

بس که به جنب بندگان بوسه زنی جناب را

تصاویر و صوت

نظرات