صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۳۲

۱

مسلسل زلف مشکین گرد آن رخسار می‌گردد

عجب ماری سیه پیرامن گلزار می‌گردد

۲

مکن جمع از رخ رخشان دگر زلف پریشان را

که آن سرگشته هم چون من پی دیدار می‌گردد

۳

به یک ره قتل کن عشاق را کز حرص جان‌بازی

ز کم کم پیش و پس گشتن سخن بسیار می‌گردد

۴

به محشر کشتگانت را مجال دادخواهی کو؟

که در باب تو کار داوری دشوار می‌گردد

۵

تو گر خونریزی خوبان عجب داری تماشا کن

که جان و سر در این سامان چه بی‌مقدار می‌گردد

۶

ز چشم یار و چشم من کمال فرق بین تا چون

یکی خونخوار می‌افتد یکی خونبار می‌گردد

۷

تو گر فریاد گفتی خامش آیم فکر دیگر کن

چه سازم چاره دل کز فغان ناچار می‌گردد

۸

به روز فصل چندین وصل خواهد داشت بر یوسف

عزیزی کو به خاک آستانت خوار می‌گردد

۹

چه باز او گوشهٔ خلوت فراز آمد صفایی را

دگر کآسیمه‌سر در کوچه و بازار می‌گردد

تصاویر و صوت

نظرات