صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۳۳

۱

از آن دو زلف پریشان که خم به خم دارد

به هر خمی دل جمعی اسیر غم دارد

۲

ز اشک و رخ همه را سیم و زر به دامان ریخت

کدام شه به گدایان چنین کرم دارد

۳

چرا ز دیده ی مردم نهفته رخ چو پری

اگر نه شرم از او گلشن ارم دارد

۴

دلم به آهوی ببر افکنش نگردد رام

به شیر شرزه نگر کز غزال رم دارد

۵

بگو به پادشه از من که جام جم به کف آر

که صرفه ای نبرد هر که ملک جم دارد

۶

به لطف گو برهان بنده ای زبند بلا

چه چشمت آنکه حصاری پر از حشم دارد

۷

به گاه نزع چه فرق است با گدا شه را

هزار قیصر و خاقان اگر خدم دارد

۸

ز خاطری المی، از دلی غمی بردار

شبان مرا دست که غم خواری غنم دارد

۹

صفای طبع صفایی چه خوش توان دریافت

از این لآلی دلکش که درقلم دارد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۹۳

نظرات