صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۴

۱

آن کز جفا آموخت رسم و ره بیداد را

کاش از وفا آموزدت چندی طریق داد را

۲

ما را فتاد این ماجرا، کس را چه باک از رنج ما

از صید پیکان بلا، نبود خبر صیاد را

۳

لعلت که دل یاقوت او، خون جگرها قوت او

البته خونریزی است خو، خونخوار مادرزاد را

۴

آن چشم و آن مژگان نگر، کآمد به خونریزی دگر

صد نیشتر یا بیشتر در کف یکی فصاد را

۵

برقع ز روی دلستان، بردار تا سازی عیان

هم آتش نمرودیان، هم روضهٔ شداد را

۶

از شور آن شیرین شکر، من سینه کندم او کمر

در پا فکندم سر به سر، افسانهٔ فرهاد را

۷

در دل ستانی برده گو، خالش ز زلف وچشم و رو

عاجز نشد شاگرد او، تعلیم صد استاد را

۸

در دام عشق افتاده ام، کاینسان دل ازکف داده ام

شنعت مزن کآماده ام، گه ناله گه فریاد را

۹

عشق است و هرجا سرکشد، چون پادشه لشکر کشد

در بندطاعت درکشد، یک بنده صد آزاد را

۱۰

از سنگ آمد سخت تر، دل کاندرو نبود اثر

ز آه صفایی کز شرر، مرهم کند پولاد را

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۲۵

نظرات