صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۴۳

۱

قلم تا سر ز سودای تو درکرد

ورق را رخ ز خون دیده تر کرد

۲

همان دود سیه کز خامه برخاست

از این آتش جهانی را خبر کرد

۳

به فر حسن جانان عشق جان سوز

مرا با فرط گم نامی سمر کرد

۴

غم آن یار هر جایی دریغا

که آخر همچو خویشم دربدر کرد

۵

به نامیزد مهی کز یک تجلی

جهان رامات و حیران سر به سر کرد

۶

به زنجیر سر زلفش در آن روی

مرا از زلف خود دیوانه تر کرد

۷

ز غم شادم که هر دم ز اشک و رخسار

کنار و دامنم پر سیم و زر کرد

۸

دلم تا بر کمر دیدت سر زلف

چو زلف سرکشت رو برکمر کرد

۹

نه من تنها ز لعلت می خورم خون

لبت یاقوت را خون درجگر کرد

۱۰

دهانت بس که مطبوع است و شیرین

ز غیرت زهره در کام شکر کرد

۱۱

صفایی در غمش مردیم و رستیم

اجل غوغای ما را مختصر کرد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۹۹

نظرات