
صفایی جندقی
شمارهٔ ۱۵۲
۱
صفایی از سر کوی تو کی سفر میکرد
اگر فراقش از این ماجرا خبر میکرد
۲
گرفت دامنش آخر ز شومبختیها
همان قضیه که عمری از آن حذر میکرد
۳
قدم به در ننهادی ز آستان شهود
اگر فراق یکی سر ز غیب بر میکرد
۴
به یاد آن رودش جاری اشک از مژه خون
که خاکپای ترا سرمهٔ بصر میکرد
۵
هم از نخست اگر پند من شنیدی دل
کجا مرا چو خود اینگونه دربهدر میکرد
۶
به رویم از مژه خوناب دل نیفشاندی
دو دیده گو به رخش ترک یک نظر میکرد
۷
ز آشیان نفتادی به دام طایر دل
دو روز اگر همه سر زیر بال و پر میکرد
۸
مشبک است ز تیر تو ورنه دل خود را
فراز تیغ توام سینهسان سپر میکرد
۹
چرا به فراق گذارد کسش صفایی تیغ
به طیب خاطر اگر خامه ترک سر میکرد
تصاویر و صوت

نظرات