صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۷۱

۱

هر که زین دور میسر شودش کامی چند

بایدش خورد هم از خون جگرجامی چند

۲

بلبلی در چمن آسوده دمی چند بخواند

کش فراسوده نشد بال و پر از دامی چند

۳

که صباحی دو گذشتش به تمنای نشاط

که بر او در غم و تشویش زند شامی چند

۴

تا گروهی زیدآزرده دل از خار جفا

چرخ از خاک بر انگیخت گلندامی چند

۵

هرکه آزار دلی را به ستم سهمی راند

باش کوکردنش آماده صمصامی چند

۶

محض قطع امل از عهد ازل این شده حکم

که قتیل از پی قاتل نرودگامی چند

۷

حسن دارند بهترکان که ز سر پنجه ی ناز

بردرد پرده ی پرهیز نکونامی چند

۸

طایف کوی تو محرم نه ز دنیا هیهات

بست اول قدم از آخرت احرامی چند

۹

از گریبان تو تا سر نزدی آتش حسن

کی شدی پخته به سودای غمت خامی چند

۱۰

گو بخور خاک و به خون غلت صفایی همه عمر

تات روزی بنوازند به اکرامی چند

تصاویر و صوت

نظرات