
صفایی جندقی
شمارهٔ ۱۷۹
۱
برس به داد دل ما که پادشاهی چند
رسیده اند به فریاد داد خواهی چند
۲
گهی به زخمی و گاهم به مرهمی بنواز
به سوی ما فکن از مهر و کین نگاهی چند
۳
کشد فراق چو ما را بدو سپار چرا
به گردن تو فتد خون بی گناهی چند
۴
به خون من چه بود پاسخت که هست مرا
ز زلف و غمزه و خال و رخت گواهی چند
۵
کدام شب به امیدی که روز از آن گذری
به سر نکرده ام از عمد خاک راهی چند
۶
به صید صوفی و زاهد به دیر و کعبه خرام
خراب ساز کلیسا و خانقاهی چند
۷
به حلقه حلقه ی گیسو بری ز ره دل ما
به راه خلق کنی از طناب چاهی چند
۸
به دیده طره ی ترکان مرا نماید راست
ز خجلت خم زلف تو رو سیاهی چند
۹
مبند باد به چنبر، به هاون آب مسای
چسود زین دو صفایی در اشک و آهی چند
تصاویر و صوت

نظرات