صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۸۶

۱

گر مهم چو مهر ز آن جمال و چهر با شروط مهر دلبری کند

شیخ و شاب را سر به خط کشد، مهر و ماه را مشتری کند

۲

بی خطا به عمد بی هراس و باک، خون عالمی ریزدار به خاک

شیخ کی دهد فتوی دیت، پادشه کجا داوری کند

۳

زلف سرکشش از یکی کمند، صد هزار دل آورد به بند

چشم بی هشش از یکی نگاه صد حکیم را بستری کند

۴

سر کند به زیر خوار و شرمسار، از حیا و شرم پیش گل چو خار

اولین قدم سرو جویبار، گر به سرو او همسری کند

۵

ای نگارچین پرده از جبین، بر فکن تمام تا که بعد از این

نه کسی مثل از ملک زند، نه کسی سخن از پری کند

۶

غمزه ی تو هست گر نه تیر زن، گه به قصد جان گه به قتل تن

ز ابروی کمان در عروق من، دم به دم چرا نشتری کند

۷

دیگ آرزو روز و شب پزم، تا دمی به کام لعل او گزند

چون صفایی آن قوت جان مزم، بختم ار به صدق یاوری کند

تصاویر و صوت

نظرات