صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۱۹۲

۱

مرغ دل از قید غم های جهان آزاد بود

تا به کام خویشتن در دام آن صیاد بود

۲

روبرو شاگرد نقاشی دل از دستم ستاد

کو به فن دلبری استاد صد استاد بود

۳

سینه کندم درغم جانان و شادم کز وفا

نقل ما شیرین تر از افسانه ی فرهاد بود

۴

بعد عمری یک رهم بر سر رسید این هم نه خود

ز اهتمام بخت من، کز طالع فریاد بود

۵

وقت جان دادن قتیلت نز رهایی در طرب

با غم هجران به مرگ زندگانی شاد بود

۶

کشت و پس برتربتم گیسو فشان بگریست زار

گوئیا آشفتگی های من او را یاد بود

۷

کشتن فرهاد از آن شیرین دهان بیداد نیست

هر چه با ما کرد آن خسرو کمال داد بود

۸

خوی خون ریزی پدر یادش نداد از روی عمد

کاین جوان از کودکی خونخوار مادرزاد بود

۹

هر چه گفتی جز حدیث لعل آن نوشین دهن

از شکر تا زهر در گوش صفایی باد بود

تصاویر و صوت

نظرات