
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۱۱
۱
هرکه دلاویزی گیسوت دید
خسته دلی بسته ی هر موت دید
۲
فتنه ی سحاری هاروت را
در نظر نرگس جادوت دید
۳
معجز جان بخشی روح القدس
در دهن لعل سخنگوت دید
۴
نافه گری های دم صبح را
شمه ای از غالیه ی بوت دید
۵
قدرت استادی نقاش صنع
در بر و بالای بلاجوت دید
۶
چهر تو سنجید چو با آفتاب
صد فلک افزون به ترازوت دید
۷
زهره که بودش فلکی مشتری
مشتری خاک سرکوت دید
۸
از پی صیدی چو شدی شیرگیر
شیر فلک را سگ آهوت دید
۹
تا به قدت چشم صفایی است باز
سرو و صنوبر همه تابوت دید
تصاویر و صوت

نظرات