صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۱۴

۱

چون صبح عید هفتم ماه رجب رسید

از شش طرف نوید هزاران طرب رسید

۲

دل گفت جان به مقدم او کن فدا که باز

غارتگر عجم شه ی ترکان عرب رسید

۳

سرگرم قتل کیست که چون مهر بامداد

با جامه ی غضب همه تن در غضب رسید

۴

بهر اسیری دل و داغ درون من

با طره ی به تاب و عذاری به تن رسید

۵

بستم زبان شکوه به شکرانه ی وصال

زان غم که در فراق تو هر روز و شب رسید

۶

صبح و صال قصه نرانم زشام هجر

کاین یک شکنجه آمد و آن یک تعب رسید

۷

دیگر ره از مشاهده دل زنده شد مرا

هر چند در مجاهده جانم به لب رسید

۸

بر نخل نازت از شکرین بوس های تر

کو زهر خود چسود که ما را طلب رسید

۹

تکیف می مکن به صفایی کش این دو روز

بی می ز لعل یار نشاطی عجب رسید

تصاویر و صوت

نظرات