
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
ز خوبان جز تو ای ترک ستمکار
ندیدم دلبری چندین دلازار
۲
جفاهای تو بر ما عکس عادت
کسی نشنیده کز گل بردمد خار
۳
به چهر دلگشا یک راغ سوری
به لعل جان فزا یک باغ گلنار
۴
توانم خواندت سروی به قامت
توانم گفتنت کبکی به رفتار
۵
اگر سرو سهی خیزد غزل خوان
وگر کبک دری شیند قدح خوار
۶
ولی کبکی که در پیکر گلش بر
ولی سروی که درطلعت مهش بار
۷
ندانم کت به گردون چون گذارم
دلی کش برده ای پنهان پری وار
۸
سزد زین غم که کردی پشت بر من
نشینم تا قیامت رو به دیوار
۹
بهای خاک پایت نیز در دست
ندارم چون تراکردم خریدار
۱۰
صفایی مگسل از وی گرچه دانم
بود قطع امید انجام این کار
نظرات