
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۲۶
۱
تن از تیمار عشقم مانده بیمار
توچندی بایدم پایی پرستار
۲
پی پرسش به سر وقتم شتابی
اگر گردی ز احوالم خبر دار
۳
بیا بنگر که چون این زار مهجور
به بستر خفته با یک عالم آزار
۴
ز شیرین شربت آن لعل نوشین
ز بس نوشیدم آمد طبع من حار
۵
ز عناب و سپستان تو باید
به تبریدم دوایی برد درکار
۶
مگر زان لب شفا جویم وگویی
نخواهم برد جان زین تاب و تیمار
۷
دل آنجا با وصالت رفته از دست
تن اینجا در فراقت مانده از کار
۸
دل آنجا با خم زلفت هم آغوش
من اینجا با غم هجرت گرفتار
۹
دلم واپس ده ار خونم نریزی
صفایی را از این سودا برون آر
تصاویر و صوت

نظرات