صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۲۷

۱

هزار چون تو و من مانده محو طلعت یار

بهانه ای است بهار از برای بانگ هزار

۲

هزار مرحله مردم فکند از ره عقل

مرا فتاد به سامان عشق تا سر و کار

۳

نشاط و کیف مرا چشم غمزه زن کافی است

چه حالتی به از این دیگرم به باده چه کار

۴

نوای بربط و نای آنقدر غمم افزود

که از هزار درین لاله زار ناله ی زار

۵

سزدکه دیو سلیمان فرشته اهرمن است

در این زمان که زید فضل عار و عزت خوار

۶

فتاده ام از نظرها چنان که نیست تنی

نه یار مهر مدارم نه خصم کینه گذار

۷

تو از نشاط برافشانده چتر چون طاوس

من از ملال فرو برده سر چو بوتیمار

۸

تو می روی و بود از قصور دیده ی من

اگر نشست درین ره به دامن تو غبار

۹

بیا صفایی از این لعب که بر سر صدق

بریم عذر کبائر حریم عفوکبار

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۴۲

نظرات