صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۳

۱

گر به سودای محبت رفت در پا جان مرا

نیست غم کآمد بحمدالله به سر جانان مرا

۲

تاگدای لعل شیرینت شدیم از یاد رفت

حشمت اسکندر وسرچشمه ی حیوان مرا

۳

نیست برخاک درت با این سرشک تلخ و شور

شوق جوی سلسبیل و روضه ی رضوان مرا

۴

گر به حشرم بی تو در فرخای جنت جا دهند

شکر باشد به جان از گوشه ی زندان مرا

۵

گلشنم بی چهر و خطت گرنه گلخن از چه روی

خارها در دیده گوید لاله و ریحان مرا

۶

دل ز تنگ لعل نوشینت چرا نامد برون

گر نه خون آلود آن یاقوت شد دندان مرا

۷

یک دل از من پیش نگرفتی چرا از سیم اشک

در عوض هر چشمزد پر میکنی دامان مرا

۸

نز تو کام من بد آمد نز دل من کار تو

داشتی در کوی خود یک عمر سرگردان مرا

۹

صدر اسلام ار صفایی کافرم خواند چه نقص

حق نخواهد برخلاف ظن او بطلان مرا

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۳۵

نظرات