صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۳۰

۱

مرا که نیست به جز خون دل شراب دگر

به جز جگر به کف آرم چرا کباب دگر

۲

به سیل ها نشود زرع تشنگان سیراب

مرا به ابر دگر حاجت است وآب دگر

۳

نتافت پنجه شه دست بی حساب ترا

بپاست عهد ترا لاجرم حساب دگر

۴

رسید پیری و شرح غمت نگشت تمام

شدی دریغ میسر اگر شباب دگر

۵

گنه به منع از عشق می کنی ناصح

نبود در همه عالم مگر ثواب دگر

۶

بیا شروط محبت بخوان ز دفتر ما

که رسم صدق و وفا نیست درکتاب دگر

۷

به یک نظر همه را دین و دل فکند به پای

چه فتنه ها کند ار بر زند نقاب دگر

۸

عتاب کردی و راندی ز پایگاهم لیک

من از تو روی نتابم به صد عتاب دگر

۹

عبث عبث به سر از خشمم آستین چه زنی

که ز آستان تو رو ناورم به باب دگر

۱۰

جواب کرد و به نومیدیم صفایی راند

ولی هنوز مرا گوش بر جواب دگر

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۴۷

نظرات