
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۳۴
۱
باشد از آنروز طالعم فیروز
که در آیی به چهر مهر افروز
۲
روز روشن شود مرا شب تار
به محرم در آیدم نوروز
۳
سال ها ز آب و تاب دیده و دل
در فراق تو هر شبم تا روز
۴
بر زمین ریخت اشک کوکب ساز
بر فلک رفت آه کیوان سوز
۵
گرنه از جان و سر عزیزتری
تو بدان طلعت ستاره فروز
۶
سر به پایت چرا نهم هر شب
جان برایت چرا دهم همه روز
۷
حیفم آید ترا که بار آیی
خشم پرور ستمگری کین توز
۸
قهر بر ما مران که کس نکند
جور با دوستان مهر اندوز
۹
به جفا از تو رو نگرداند
از صفایی وفای عهدآموز
تصاویر و صوت

نظرات