صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۴۰

۱

عاشق اول هدیه ای کز بهر جانان بایدش

دست شستن از جهان دل کندن از جان بایدش

۲

طالب جمع حواس خاطر و حفظ حضور

حلقه ها در گردن از زلف پریشان بایدش

۳

گو به زلفی بند و زنجیر علایق در گسل

هرکه چون من رستگاری از دو کیهان بایدش

۴

روی گو در خدمت پیر مغان برخاک سای

مفتی اسلامیان گر عقل و ایمان بایدش

۵

ناله را تأثیر در نوشین لبان نبود بلی

هرکه سیمین ساعد آمد دل ز سندان بایدش

۶

لعل سیراب تواش چون نیشکر باید مکید

جاودان گر تشنه کامی آب حیوان بایدش

۷

هرکه خواهد دست دولت عقد کردن دوست را

رشته ها لعل تر از مژگان به دامان بایدش

۸

دیر یا زود از غمت شادم که خواهم شد هلاک

نیست در خور مرمرا دردی که درمان بایدش

۹

با کمال نقص از خلوت صفایی را مران

تا شناسد قدر صحبت از چه هجران بایدش

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۴۹

نظرات