
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۵۳
۱
کاش مغزی داشتی تا جای خاک
پیر دهقان سرفکندی پای تاک
۲
گر نبودی سفله پرور چرخ دون
غیر رز هرگز نروییدی زخاک
۳
برده دل ها در ید آن شوخ چشم
مست را اری چه باک از انتهاک
۴
هوش تا نبود ز بدنامی چه ننگ
عقل تا نبود ز رسوایی چه باک
۵
نازم آن قاتل که با چندین قتیل
دامنش ز آلایش خون است پاک
۶
تا نگردد متهم در خون من
گو به بالینم بیا بعد از هلاک
۷
جان و تن وقف تو شد قلبی لدیک
دین و دل رهن تو شد روحی فداک
۸
آستین بر اشک ما مفکن که نیست
این علاج سینه های زخمناک
۹
گر به تلبیس از تو پوشم حال دل
چیست حالی چاره این جیب چاک
۱۰
داغ جانان بر جبین من به حشر
چون صفایی را برآرند از مغاک
نظرات