
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
منتی دارم به یاران کز بس افغان کردهام
خاطر از آزار یارانش پشیمان کردهام
۲
بر سرم یک ره نسودی پای از این سودا چه سود
بهر من کاندر رهت با خاک یکسان کردهام
۳
تا کمانابروی تیرانداز ما صورت نمود
بالله ار تشویش از شمشیر و پیکان کردهام
۴
حیف باشد بر زمین رفتن ترا با آنکه من
بهر جولانت فضای سینه میدان کردهام
۵
خاطر دل جمع شد در حلقهٔ زلفت ولی
حلقههای جمع از این سودا پریشان کردهام
۶
بر قدومت جانفشانی نیست مقدور ار نه من
جد و جهدی درخور افزون زآنچه نتوان کردهام
۷
تا بر این مجنون فرو ناید ز دیگر جایها
کودکان را سنگ کوی او به دامان کردهام
۸
شرح غم ننگاشتم خود کی سرایم پیش غیر
من که سرّ عشق یار از خامه پنهان کردهام
۹
ناقه و چهر تو در چشم صفایی رخ گشود
خجلتم باد ار نظر بر سرو و بستان کردهام
نظرات