
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۶۰
۱
ز میر کعبه زرقی چند دیدم
که زین کافر مسلمانی رمیدم
۲
فکندم خرقهٔ تلبیس و طامات
به تن پیراهن تقوی دریدم
۳
شعار زهد آوردم به بر چاک
قبای ننگ و بدنامی بریدم
۴
ز مفتی بسکه بردم بوی سالوس
سر از دلق ریایی برکشیدم
۵
کشیدم خط رسوایی به رخسار
ز بدگویان ملامت ها شنیدم
۶
خراباتم برید از خانقه راه
که زین سو سیرت انصاف دیدم
۷
نه پیر دیر از میر حرم خاست
که حسرت حاصل آمد از امیدم
۸
از آن مغرور این رندم خوش افتاد
که از وی بوی غم خواری شنیدم
۹
بحمدالله که محکم پنجه زد دست
به ذیل مرد آگاهی رسیدم
۱۰
به سربازی صفایی شد سرافراز
از آن خواری بدین عزت رسیدم
نظرات