
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۶۹
۱
بنامیزد بتی عیار دارم
که با او از دو عالم عار دارم
۲
چه غم گر دارم از وی دیده خونبار
که چونان لعبتی خونخوار دارم
۳
ز تیغش تا قیامت سینه مجروح
ز لعلش دیده گوهر بار دارم
۴
به عکس عادت از یک سرو بالاش
به یک کاشانه صد گلزار دارم
۵
هزارش گل به بار اما چه حاصل
که از هر غنچه اش صد خار دارم
۶
دلم با خود نبردی زانکه دیدی
غم صد مرده بر وی بار دارم
۷
فراقم کاست از هر در ولی شکر
که غم از دولتت بسیار دارم
۸
همه خلق جهان نالند ز اغیار
خلاف من که داد از یار دارم
۹
برو ناصح به زهد و پارسایی
مخوانم غیر این هم کار دارم
۱۰
الا یار وفا پرور ندانی
کت از غم تاکجا تیمار دارم
۱۱
ز شرح تاب و تیمار جدایی
بیا برخوان که صد طومار دارم
۱۲
صفایی فسق و زهد از من میاموز
که زین کفر و دین انکار دارم
نظرات