
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۷
۱
عشق توگرفت جای جان را
جان نیست به جز غمت روان را
۲
تا بخت بهار حسنت آراست
بستند براو ره ی خزان را
۳
بر سر مزن آستین اکراه
نسپارده سر برآستان را
۴
دادم به گدایی در دوست
سلطانی ملک جاودان را
۵
چون پیش توکز زمانه شادی
اظهار کنم غم نهان را
۶
با هجر کشیدگان توان گفت
رنج دل ماجرای جان را
۷
دیری است که مرغ دل به دامت
بدرود سروده آشیان را
۸
کردی به خموشیم ترحم
منت نکشم دگر فغان را
۹
در کنج قفس دگر صفایی
بگذار هوای گلستان را
تصاویر و صوت

نظرات