صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۷۵

۱

وفای عهد راجاوید اگر مانم نگه دارم

ولی دانم که ز اقسام جفا جبران کند یارم

۲

غرور و قهر وی چندان قصور و عجز ما چندین

هلاکم گیر اگر الطاف او ناید مددکارم

۳

به خام زلف بندی هر دلی کز غمزه بربایی

عجب از پخته کای های آن سرمست هشیارم

۴

چو نی نالان و زرد و زار و خشک و لاغرم کردی

که درکوی غمت چون گاه بینی رو به دیوارم

۵

کند سیر توام غافل ز رنج زخم خوردن ها

بفرمای اندکی تعجیل تا سرگرم دیدارم

۶

به سودای دگر سودایت از سر نفکنم حاشا

خود از روی یقین هر چند خوانی اهل پندارم

۷

به عهد ترک مستت فتنه ها بیدار شد آری

مگر در خواب بیند این زین پس چشم بیدارم

۸

به صبرم بر ستیز باغبانان خنده کمتر کن

که دیدی بردمد روزی گل امید از این خارم

۹

ندانستم صفایی با همه حزم آن سیه جادو

چه لعبی باخت کز یک نظره چون خود ساخت بیمارم

تصاویر و صوت

نظرات