صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۸۶

۱

آن روز و شب به کام که من با تو سر کنم

صبحی به شام آرم و شامی سحر کنم

۲

گاهی چو طره تارک تمکین نهم به پات

گه دست بندگی به میانت کمر کنم

۳

گه بنگرم طرایف لطف ترا به خویش

گه در رخ تو صنع خدا را نظر کنم

۴

از بوسه ی دو لعل تو هر دم زبان وکام

تشویر جام باده و تنگ شکر کنم

۵

تاگیرمش به بر شب هجران به یاد تو

گویی حدیث وصل و من از شوق برکنم

۶

درداکه در حضور ز رشکم کسی نگفت

پایم مقیم حضرت و ترک سفر کنم

۷

آن شب که با تو رفت به خلدم گذشت عمر

و امروز بی تو زندگی ای در سقرکنم

۸

خواهم که خاک کوی توگردم ولی فراق

نگذارد آنقدر که من آنجا گذر کنم

۹

پیکی اگر به دست فتد ز اهل دل مرا

عنوان نامه ی تو به خون جگر کنم

۱۰

صیاد چرخ چون اجلم بال بست و برد

پاسی امان نداد که سر زیر پر کنم

۱۱

برحسرت وصال صفایی شدم هلاک

وز سختی فراق سخن مختصر کنم

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۷۵

نظرات