
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۹۵
۱
ساقی امشب ز تو ما چشم نگاهی داریم
بی ریا قصد ثوابی به گناهی داریم
۲
منع ما گو نکند محتسب از می که شگرف
جرم بخشنده خطاپوش الهی داریم
۳
نهراسیم اگر سنگ ببارد ز سپهر
ما که در سایه ی میخانه پناهی داریم
۴
هر کس از شهر به گلگشت بهاران برخاست
ما نشستیم و چو دل سوی تو راهی داریم
۵
باش کو روشنی روز خلایق خورشید
شب ما خوش که ز رخسار تو ماهی داریم
۶
شاه را خاطر اگر شاد به سرهنگ و نظام
ما ز چشم و مژه سلطان و سپاهی داریم
۷
خصم گو خم به کمان ستم افکن سوی ما
راست ما هم به دل تیر تو آهی داریم
۸
خوار در ما منگر کز اثر دولت عشق
بس گداییم ولی عزت و جاهی داریم
۹
دل ز شبرنگ سر زلف نگهدار که ما
رایت از گیسوی او روز سیاهی داریم
۱۰
نیست هر چند صفایی ز جهان هیچ مرا
لیکن از دولت فقر آنچه بخواهی داریم
نظرات