صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۲۹۷

۱

گشودی طلعت از گیسوی درهم

نمودی صبح عید از شام ماتم

۲

بهر قرنی فلک یک ره جهان را

محرم آرد و نوروز با هم

۳

تو هر روز و شب از آن زلف و رخسار

به نوروزم قرین داری محرم

۴

مگر با این تعلق مام گیتی

مرا با مهر جانان زاده توام

۵

بدید ار اشتیاقم آمد افزون

شکیبم در فراقت هر چه شد کم

۶

به چشمم بی جمالت در گلستان

چو مژگان خار می آید سپر غم

۷

مرا بیم است کز دست جوانان

نهم در عهد پیری سر به عالم

۸

جز آن ترک ملک خوی پری روی

ندیدم حور عین از نسل آدم

۹

نه کارم ساخت از زخم دگر دوست

نه بر زخمم نهاد از مهر مرهم

۱۰

صفایی را زد آن پیکان که هرگز

نخورد اسفندیار از شست رستم

تصاویر و صوت

نظرات