
صفایی جندقی
شمارهٔ ۲۹۹
۱
که گفتت تا بدین غایت شها روی از گدا گردان
ز بی رایی بگردان خوی و رویی سوی ما گردان
۲
تماشای ترا بر کشته ی خویش آرزو دارم
بیا وین یک تمنا را پس از مرگم روا گردان
۳
رخی بنما که سیمای ترا پایم ثنا گستر
قدی بر کش که بالای ترا گردم بلا گردان
۴
یکی درخانقه باز آی و پیر پاک دامان را
به تن پیراهن تقوی گریبان وش قبا گردان
۵
نگردانم دل از مهرت به کاوش های پی درپی
به طر آزمون یک چند کیش خود جفا گردان
۶
جفا نیز ار نرانی دوستت دارم بحمدالله
ور این باور نمی داری شمار خود وفا گردان
۷
ز چهر گلشن آرا خانه ام خلد برین آور
ز لعل روح بخشا کلبه ام دار الشفا گردان
۸
به قرب و بعد از رایت نتابم رو ولی گفتم
که صبرم از خدا در خواه یا دردم دوا گردان
۹
نعیم آخرت از دیگران ما را بس این مینو
بیا بزم صفایی را زرخ دار الصفا گردان
نظرات