صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۰۰

۱

الهی خاطرم فارغ ز قید ماسوا گردان

ز خود بیگانگی بخشای و با خویش آشنا گردان

۲

به باطل یاوه گویی را ز خوی خود سری و آخر

ز حق بی راهه پویی را به راه خویش وا گردان

۳

بیابان است و ره گم گشتگان را پشت بر مقصد

بپای ای کاروان سالار و رویی با قفا گردان

۴

به ذل و عز و فقر و دولتم تسلیم و تمکین ده

بری ز اندیشه چند و چه و چون و چرا گردان

۵

گر آزادم ز خود خواهی به بند بندگی درکش

چنان کز من رضا گردی مرا از خود رضا گردان

۶

نه تاب دوزخت دارم نه باب جنتم یا رب

به خاکم با زمان وآسوده اندر ماجرا گردان

۷

ز دست نفس بدفرما حقوقی کز تو در باشد

فکن در پای و ز دست عطا یکسر ادا گردان

۸

به خواری شرمساری سوگواری مسکنت زاری

شماری گر تو ای دل فوت شد اکنون قضا گردان

۹

تولای ترا صدق و صفا شرط است می دانم

صفایی را به صدق خویش صافی از ریا گردان

تصاویر و صوت

نظرات