
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۰۵
۱
شب و روز از غمت در باغ و زندان
در افغانم در افغانم در افغان
۲
کجا بی باغ رویت دل گشاید
ز بستانم ز بستانم ز بستان
۳
بیا و ز دیده بنگر سیل خونین
به دامانم به دامانم به دامان
۴
برون شد نعمت قرب تو از دست
به کفرانم به کفرانم به کفران
۵
چه دولت ها کم از کف زایل آمد
به طغیانم به طغیانم به طغیان
۶
گدازد این سفر هم جان و هم جسم
به هجرانم به هجرانم به هجران
۷
اگر کردی خبر دل خواهدت سوخت
به حرمانم به حرمانم به حرمان
۸
چسان دل آب ناید ز آتش هجر
نه سندانم نه سندانم نه سندان
۹
دریغا کز نظر خوارم فکندند
عزیزانم عزیزانم عزیزان
۱۰
پریشان نامه ام برخوان صفایی
به جانانم به جانانم به جانان
تصاویر و صوت

نظرات