صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۱۸

۱

هر شبم چون شمع در بزمت به زاری سر بریدن

به که ناکام از سر کویت به خواری پا کشیدن

۲

زندگی چبود به هجران پیش رویت، هست ما را

لذتی بر خاک خفتن دولتی در خون تپیدن

۳

سرخوشم برخون خویش اما امان از زخم کاری

کز قفای قاتلم گامی دو نگذارد دویدن

۴

سر به زیر بال در کنج قفس یا قید دامی

به که بهر آشیان در طرف گلزارم پریدن

۵

زخم تیغ آشنا از مرهم بیگانه اولی

از دعای غیر به دشنامم از دلبر شنیدن

۶

لوحش الله چون تو نقشی کی تواندکلک مانی

معنی چندین ملک در ضمن یک صورت کشیدن

۷

ریخت دوارن زهر هجرانت به جام شوربختان

تا به کام دشمن آید لعل شیرینت مکیدن

۸

چشم بگشایم اگر بر لاله بی گلبرگ آن رخ

گل نماید جای خارم در نظر خنجر خلیدن

۹

ز اتفاق باغبانانم صفایی دسترس کو

نوبری ز آن باغ خوردن یا گلی ز آن شاخ چیدن

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۲۹۱

نظرات