صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۱۹

۱

نگویم با من از روی حقیقت دوست داری کن

به دل نیز ار نباشد گاه گاه اظهار یاری کن

۲

مرا دانم نداری دوست در بزم رقیب اما

به رغم دشمنم گاهی حدیث غم گساری کن

۳

ز چشم خود مدار دل درین خون خوردنم بنگر

ز زلف خود قیاس حالتم در بی قراری کن

۴

به تیر غمزه ات هرگز چنین از پای نفتادم

بیا تدبیر من با این جراحت های کاری کن

۵

غبار خود مگر با گریه از دل ها فرو شویم

تو نیز ای دیده امدادی مرا در اشکباری کن

۶

رقیبان خفته ناصح رفته یاران غافل ای کوکب

بیا یک شب خلاف عهد ترک تیره کاری کن

۷

به ششدر ماتم از نرد شش و پنجت یکی با من

تو ای چرخ مشعبد ترک چندین بد قماری کن

۸

ترا در عمر خود نگذاشتم تنها تو نیز امشب

به پاداش رفاقت با من ای غم حق گزاری کن

۹

بتم در فکر دل جویی و من سرگرم جان بازی

تو هم یک امشب ای بخت صفایی سازگاری کن

تصاویر و صوت

نظرات