
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۲۶
۱
در کیش عشق گرنه مرض شد شفای من
درد تو پس چراست نکوتر دوای من
۲
آنجا که ما به رد و قبول آزمون شدیم
بالای دل فریب تو آمد بلای من
۳
خونم ترا بحل که همان دست رنج تو
افزون بود هزار ره از خون بهای من
۴
شادیم با غم تو ولی ترسم آسمان
نگذارد از حسد که شود آشنای من
۵
از دیگران برید و به ما برد روزگار
عشقت نکو شناخت مرا از وفای من
۶
ننمودم از فراق تو کس راه چاره ای
جز غم که شد به جان سپری رهنمای من
۷
بگداختی در آتش هجران دلت چو موم
بودی اگر تو با همه سختی به جای من
۸
جز ناامیدی من و امید مدعی
حاصل ترا چه بود ز چندین جفای من
۹
مرگ خود از خدای بخواهیم یا رقیب
تا زین دو خود چه خواسته باشد خدای من
۱۰
از حسن و عشق این دو صفایی به ما رسید
ناز از برای یار و نیاز از برای من
تصاویر و صوت

نظرات