
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۲۹
۱
خسرو پرویز گو در آتش ما بین
کآذر بردل کجا و آذر برزین
۲
نرم بر احوال او چرا شد اگر نه
تیشه ی فرهاد خورد بردل شیرین
۳
یار که آمد کسی نیافت سر از جان
شوق که آمد کسی ندید دل از دین
۴
آنچه دل از عشق او کشید ندیده است
صعوه پر بسته زیر پنجه ی شاهین
۵
خوار و خجل گرد نبود از آن بر و بالا
بید معلق فکند سر ز چه پایین
۶
چشم سپهر ار به عقد گوهرت افتد
بگسلد از رخ به خاک رسته ی پروین
۷
گوهر دندان و لعل نوش لبت را
دیده ام آن نقل شور و این می شیرین
۸
وصف ملاحت ز بس شنیده ام از آن
طعم حلاوت ز بس چشیده ام از این
۹
دید صفایی صفات حق همه در یار
هرکه چو من برگشود دیده ی حق بین
نظرات