صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۳

۱

گدای کوی تو کی خواست پادشایی را

که پادشایی خود یافت این گدایی را

۲

تو با رقیب و فلک از من انتقام کشید

هزار مایه زیان بود بینوایی را

۳

ز خضر صد رهم ایام عمر افزون است

اگر زعمر شمارم شب جدایی را

۴

نشد به بخت من، آموخت اخترم گویی

ز سخت رویی او رسم سست رایی را

۵

ز خویش رسته و بیگانه گشتم از همه کس

که با تو طرح کنم طرز آشنایی را

۶

به قید زلف تو دل نیز یاد ما نکند

برتو خواند مگر درس بی وفایی را

۷

به پاک بازی من بین که چشم پوشیدم

به یک نگاه تو سی ساله پارسایی را

۸

برآ ز پرده و بیرون بیار تا نکند

ملامت دگران واعظ ریایی را

۹

میان غنچه و نوشین دهانت این یک فرق

بس است کو نتواند سخن سرایی را

۱۰

ز زخم تیغ تو بر سینه تا قیامت ماند

به دوش منت بسیار مومیایی را

۱۱

چنان پر است به سودای عشق کز تنگی

به جان و دل نبود جای غم صفایی را

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۱۳۶

نظرات