
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۳۳
۱
سر را نه دولتی که سپارم به پای تو
تن را نه قیمتی که سرایم فدای تو
۲
جان را بهای خاک رهت نیست ورنه من
صد ره چو خاک ریخته بودم به پای تو
۳
کس را چو نیست قیمت وصلت به هیچ وجه
من می خرم به جان همه درد و بلای تو
۴
مرغ دلم به دام غمت ریخت بال و باز
پرواز همچنان کند اندر هوای تو
۵
از رامش رقیب ملولم وگرنه من
شادم بهر غمی که رسد از جفای تو
۶
یک دل ز ما گرفتی و بس خرمم که داد
صد جان به ما تبسم معجز نمای تو
۷
دام او فکنده ی حلقه ی زلفت به راه دل
یا چشم حسرتی است فراز از قفای تو
۸
رای ترا به صدق و صفا سر نهاده باز
ور هست در هلاک صفایی صفای تو
تصاویر و صوت

نظرات