صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۳۴

۱

تا جان و سر فدا نکنم در وفای تو

حاشا که تن زند سر و جان از هوای تو

۲

سودم همین بس است به سودای زندگی

کانجام کار جان و سر آید فدای تو

۳

جز حسرتم چه حاصل از این عمر یافت

هر روز اگر به شوق نمیرم برای تو

۴

چون زلف پیچ پیچ تو خواهم به کام دل

صد دیده ام فراز بود در لقای تو

۵

گه بر جبین برآیم و گه در روم به جیب

گه سرنهم به دوش و گه افتم به پای تو

۶

نگشاید آن گره که ز لعلت بدل مراست

جز خنده ای ز حقه ی مشکل گشای تو

۷

با دعوی خلوص به جای بقای خویش

باقی مباد هرکه نخواهد بقای تو

۸

در کشتنم مکن دو دلی کز کمال شوق

عین دعای ماست همان مدعای تو

۹

کار صفایی از تو نیاید به کام من

با طبع زود رنجش دیر آشنای تو

تصاویر و صوت

دیوان اشعار صفایی جندقی به کوشش سید علی آل داود - تصویر ۴۶۰

نظرات