
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۴
۱
مطرب خوش نوا دمی نای غزل سراگشا
رود کرب زدا بزن راه طرب فزاگشا
۲
شاهد قبض و بسط من پرده بر آستان فکن
تکمه نقره ز آستین بند زر از قبا گشا
۳
ساقی بزم می کشان، خیز و به آب زر فشان
تاب تنم فرو نشان، قفل دلم فراگشا
۴
تافته از عبیر مو، صحن سرای و طرف کو
غالیه بیز و عطربو تاب ز طره واگشا
۵
دور فراق دیر شد چند تغافل ای صنم
زود دری ز وصل خود بر رخم از وفا گشا
۶
خواهی اگر چهار سو، ماه فشان و مشک بو
عقده زلف و عقد رو، هر دو ز هم جدا گشا
۷
از سر دوش تا دمی سر به قدم سپاردت
بهر رهایی دلم زلف گره گشا گشا
۸
زاهد پرده در نکو، بسته در سرا براو
محرم راز را سر از جام جهان نما گشا
۹
طبع صفایی ار کند در خور خویش وصف تو
زآن دم عیسوی صفت نطق وی از دعا گشا
نظرات