صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۴۳

۱

پس از این سنگ به ساغر زنم ان شاء الله

می ز پیمانه ی دیگر زنم ان شاء الله

۲

هم کباب از جگر خویش خورم بی تشویش

هم شراب از لب دلبر زنم ان شاء الله

۳

به قدش عقده مجدد بگشایم ز ضمیر

به لبش بوسه مکرر زنم ان شاء الله

۴

گاه بر چهر منورکشمش دست مراد

که بر آن جعد معنبر زنم ان شاء الله

۵

گه گزم لعل خوشابش چو می از جام عقیق

گاه بر مخزن گوهر زنم ان شاء الله

۶

کردمش دست و بغل گاه به گردن چون زلف

که چو گیسوش به پا سر زنم ان شاء الله

۷

گر کند بار دگر عزم جدایی به خدای

دست بر دامن او در زنم ان شاء الله

۸

تا بسوزد دل سختش به جگر خواری من

سنگ بر سینه نه بر سر زنم ان شاء الله

۹

صله ی این غزل از یار بود بوسی چند

کش صفایی بدو عبهر زنم ان شاء الله

تصاویر و صوت

نظرات