
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۴۵
۱
از توچون نام برم کز دهن آلوده
لاجرم سر نزند جز سخن آلوده
۲
چه خبر پرسی از احوال دل خون شده ام
که شهادت دهد این پیرهن آلوده
۳
گلشن از خار و بهارش به خزان ارزانی
بایدم رفت به در زین چمن آلوده
۴
رخ رنگین بتان را خط مشکین ز قفاست
خارم آید به نظر نسترن آلوده
۵
رخت برون بر ازین بحر گل آگین که دلا
نتوان شست بدین لای تن آلوده
۶
کعبه بسپار بدان مجتهد پاک زبان
دیر بگذار بدین برهمن آلوده
۷
چه تنعم کنی از آن صمد مظنونی
چه تمتع بری از آن وشن آلوده
۸
خیمه برتر زنم از نه فلک ان شاء الله
غربت پاک به ازین وطن آلوده
۹
ترک مست تو ندارد به صفایی سر صدق
دل بپردازم ازین راهزن آلوده
نظرات