صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۴۹

۱

دور چون با من رسید از بیخودی ساغر شکستی

غم مخور ساقی به جان معذور داریمت که مستی

۲

پرده از رخ بر زدی و ز غیرت آن زلف و عارض

پرده ی دل ها دریدی رشته ی جان ها گسستی

۳

دام زلف و دانه خال ار بدیدی شیخ شهرت

سبحه بگسستی ز گردن بر میان زنار بستی

۴

هندوی خال ترا داریم حیرت کز چه یا رب

خیمه زد در صحن جنت کافر آتش پرستی

۵

آفتاب محشر رخ سوختت ای خال اما

عاقبت خوش بر کنار چشمه ی کوثر نشستی

۶

پایم از ره ماند و این حسرت مرا در دل که یک ره

دلستانم محض دلجویی کشد بر فرق دستی

۷

طره بر دوش تو و عشاق را گردن به زنجیر

صید دل ها را مخور غم زانکه اری طرفه شستی

۸

کج مرو با عقل آگه رو متاب از رای ناصح

گر صفایی راستی روزی ز بند عشق رستی

تصاویر و صوت

نظرات