صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۶۲

۱

به کیش من که حرام است غیر فکر تو کاری

نظر حلال نباشد به ماسوای تو باری

۲

دل اختلاط ترا برگزیده از همه عالم

که دیده در همه عالم ندیده چون تو نگاری

۳

به طرف عارضت آن زلفکان تافته مانا

به گرد لاله ز سنبل کشیده اند حصاری

۴

خطت دمید ز رخ یا قضا به خامه ی قدرت

ز مشک بر ورق گل نگاشت خط غباری

۵

مرا به ملک دل این سان که عشق تاخت دو اسبه

غریب نیست که گیرد حصارها به سواری

۶

شدی و بر سر راهت فشاندم اشک از آن رو

که گرد ره ننشاند به دامن تو غباری

۷

به یاد وادی عشقت کشم چو غنچه به مژگان

مرا به پای دل آنجا خلیده هر سر خاری

۸

علاج هجر تو دانم تحمل است و ندارم

توان و طاقت و تابی سکون و صبر و قراری

۹

خدای را به صفایی نظر دریغ مفرما

عزیز را چه زیان زاید از رعایت خواری

تصاویر و صوت

نظرات