
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۸۰
۱
نیست عشاق تو را در دو جهان دادرسی
ورنه داریم ز بیداد تو فریاد بسی
۲
چه گشایم بر بیگانه زبان از غم دوست
کآشنا نیست به افسانه ما گوش کسی
۳
رازم از دیده برون میفکند همره اشک
بایدم جست به جز دل پس از این همنفسی
۴
سیر گلشن چو قرین با غم گلچین نگرم
خوشتر از گوشه دامی نه و کنج قفسی
۵
عشقت از صید دلم گر برمد نیست عجب
ننگ شاهین بود البته شکار مگسی
۶
بگذر از قرب عزیزان که درین ره هر چند
بیش کوشش کنی و پیش روی باز پسی
۷
تابش طور کجا نور کلیمالله کو
بر نیفروخته مصباح کس از هر قبسی
۸
حبذا روضه رویت که نباشد مه و سال
لاله و سوریش آلوده هر خار و خسی
۹
گفتمش کام من آخر ندهی گفت به ناز
چه کنم با تو صفایی چقدر بلهوسی
نظرات