صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۳۸۵

۱

از این خشم و غرور و سرگرانی

وزین بی رحمی و نامهربانی

۲

ملامت ها کشد بر بی وفایی

قیامت ها کند در دلستانی

۳

شکایت با که گویم ز آن پری روی

که دل بربود از دستم نهانی

۴

به تیر اولم از پا در افکند

مرا آخر کشد زین شق کمانی

۵

صنوبر گفتمش ماند به بالا

ولی آنرا نباشد این روانی

۶

خرامان می رود گویی در این مرز

به راه افتاده سرو بوستانی

۷

فرازان قامتی چون شاخ شمشاد

فروزان طلعتی چون نقش مانی

۸

مگر دارد سرکشور گشایی

مگر دارد دل گیتی ستانی

۹

بیا واعظ به خلوت خانه ی خاص

اگر خواهی خواص از زندگانی

۱۰

عوام الناس را بگذار و بگذر

چه حاصل باشدت زین خرچرانی

۱۱

صفایی در صفاتش من چه گویم

که نطقم بسته شد با این روانی

تصاویر و صوت

نظرات