
صفایی جندقی
شمارهٔ ۳۸۸
۱
دل از دستم ربود آن یار جانی
نبودش گرچه قصد دل ستانی
۲
مسلمانی از آن کافر بیاموز
که با صد کینه دارد مهربانی
۳
به عهد پیریم یاری وفادار
به دست آمد دریغ از جوانی
۴
ندانستم که می گردم گرفتار
وگرنه می نکردم دیده بانی
۵
به بالا رستخیزی کرده بر پای
کجا بود این بلای ناگهانی
۶
به تحریر حدیث حسن جانان
قلم را نیست چندان تر زبانی
۷
بیا بنگر میانش را به دقت
بدون لفظ دریاب آن معانی
۸
به شرط دسترس در پایت ای دوست
مرا ناید دریغ از جان فشانی
۹
مرا محکوم خود فرما که زیبد
ترا بر جسم و جانم حکمرانی
۱۰
صفایی از وفایت نگسلد دل
مکن درباره ی او بدگمانی
تصاویر و صوت

نظرات