
صفایی جندقی
شمارهٔ ۴۰۱
۱
ترا آخر چه شدکز بی وفایی
نکردی در محبت عهد پایی
۲
جدا از دین و دل دیوانه بودم
که کردن از تو آهنگ جدایی
۳
به فردوسم مخوان زنهار از این در
که آنجا نیست چندین دل گشایی
۴
دلم آمیخت از لعلت به خوناب
قدم آموخت از زلفت دوتایی
۵
مگر خود از وفاداری و رحمت
علاج رنج مهجوران نمایی
۶
که فرقی نیست شرح درد و غم را
بگوش غیر با دستان سرایی
۷
بدین سامان و ثروت کم فراهم
به کویت نایدم عار از گدایی
۸
صنوبر گو مکش سر پیش بالاش
که حسنت چیست الا یک رسایی
۹
مرا زین پس نزیبد پارس موطن
که عشقم توبه داد از پارسایی
۱۰
رود در دوستی از وی ستم ها
که از دشمن نیاید بر صفایی
تصاویر و صوت

نظرات