
صفایی جندقی
شمارهٔ ۴۰۳
۱
عجب دارم تو با این خوب رویی
نیندیشی چرا از تند خویی
۲
امان از چشم فتانت که دارد
به عین شرم چندین فتنه جویی
۳
کنم گوشت به فرمان ه رچه باشد
نهم گردن به حکمت هر چه گویی
۴
دمیدت آفتاب از پیش رو باز
زهی بی شرمی و بی آبرویی
۵
به زلفت داشتی زنجیر پیوند
اگر بودی مر او را نافه جویی
۶
به قدت نسبتش بودی اگر سرو
نبودی عاری از این مشک مویی
۷
به چشمم با هزاران دور پایی
نسودی پا فغان زین دیر پویی
۸
مرا هجر تو و آنان را جوار است
دریغ از منصب سگ های کویی
۹
نگنجد در قلم حسنت که بی حرف
سبق بردی ز خوبی در نکویی
۱۰
بیانت خام و معنی ناتمام است
صفایی در صفاتش هر چه گویی
نظرات