
صفایی جندقی
شمارهٔ ۴۴
۱
لعل یار ار نبود لعل مذاب
از چه بودش خواص باده ی ناب
۲
لعل ماند به لعل نوشین لیک
پیش او لعل را نماند آب
۳
وقت آن خوش کزین پیاله ی نوش
خود گناهی نکرد و خورد شراب
۴
گر از این جام جرعه ای بچشد
اوفتد چشم محتسب به حساب
۵
ترک چشمت چرا به دل مایل
گرنه مست است و برده بوی کباب
۶
عشق گو بر دلم سپاه مکش
که زیانت رسد ز ملک خراب
۷
جز تو کز تاب طره و تب
تن و جان را فزوده ای تب و تاب
۸
نور کی صدمه می برد ز منیر
موی کی لطمه می خورد ز طناب
۹
آنچه من دیدم از عقوبت عشق
کبک کی دیده در شکنج عقاب
۱۰
در غمت روز و شب صفایی را
سینه بر آتش است و دیده پر آب
نظرات