صفایی جندقی

صفایی جندقی

شمارهٔ ۴۷

۱

ترک کاوش کرد کیوان کوکب آمد یارم امشب

رفت ز اختر بد سری ها شد به سامان کارم امشب

۲

فرهی آموخت دیگر بخت خواب آلوده ام را

خوی بی‌خوابی چه خوب از دیدهٔ بیدارم امشب

۳

کی رقیب از دست دادی دوش یک دم دامنش را

لوحش الله خوش جدا افتادگنج از مارم امشب

۴

برنگارین رخ نقاب از زلف مشکین بسته گویی

باز شد درها به بزم از تبت و تاتارم امشب

۵

مه به مهرم مشتری و ز کین بری چون زهره کیوان

سعد و نحس از همت افلاک بین غم خوارم امشب

۶

از بداعت های طالع و ز شگرفی های انجم

منتی سنگین تر از گردون به گردن دارم امشب

۷

صبح عیدم شرم فروردین پدید از شام غم شد

در شبستان فصل دی گل ها دمید از خارم امشب

۸

ریختم جان بر وصالش رستم از تیمار هجران

سخت خوش پرداخت دیدار وی از دل یارم امشب

۹

روزگاری صبح کردم شام ها در غم صفایی

راست خواهی بالله از یک عمر برخوردارم امشب

تصاویر و صوت

نظرات